چگونگي ايجاد مشروطيت

سرزمين پارسيان

فرهنگ و گذشته آريایی

به نام پروردگار

5 جریان مشروطه
 

اشاره :


 

دکتر حسین آبادیـان فارغ التحصیـل دانـشـگـاه شـهــیــد بـهـشـتـی اســت .رشـتـه تخصصـی ایشان مشروطیت ایـران است و چند کتاب در این زمینه منتشر نموده اند که عـبـارتنـد از :مـبـانـی نـظـری حـکـومت مشروطه و مشـروعه، بحران مشروطیـت در ایـــران ، انـــدیـــشـــه دیـــنـــی و جـــنـــبـــش ضدرژیم ، زندگینامه دکتر مظفر بقایی ، رســول زاده و فـــرقــه دمـــوکــرات و تــاریـــخ معاصر ایران . کـتـاب ایـالات مـتـحـده و نـخــبــگــان سیاسی و کتاب ایران از سقوط مشروطه تا کودتای سوم اسفند نیز از این پژوهشگر بزودی منتشر خواهد شد . دکتر آبادیان قبول زحمت نموده و در گفت وگویی مفصل با صبر و حوصله به سؤالات ما پاسخ گفتند که ماحـصـل آن تقدیم علاقه مندان می شود .
 

¤ واژه مشروطه از کی به سر زبان ها افتاد و چه کسانی اولین بار این مفهوم را در حین مبارزات ملت مطرح ساختند؟


 

در جریان مشروطه ایران جریان ها، گروه ها و افراد مختلفی وجود داشتند و بازیگران صحنه هم متعدد و مختلف بودند، اما آن چیزی که مهم است این است که آن وقتی که جرقه جنبش مشروطه خواهی زده شد به هیچ وجه سخن از مشروطه در میان نبود و آن کسانی که بازیگران صحنه بودند، نه تنها صحبت مشروطیت را نمی کردند، بلکه از مشروطیت و الزامات مشروطیت هم اطلاعات لازم را نداشتند.


 

در درجه اول آنهایی که پیشگام بودند از دوران ناصرالدین شاه به بعد و در آستانه مشروطیت هم در انجمن سری جمع شده بودند ـ که به عنوان روشنفکران از آنها یاد می شود ـ نیز معترض یک نظام مشروطه نشده بودند. مشروطه ایران وقتی اتفاق افتاد که یک تصور روشنی از مشروطه وجود نداشت . یعنی کوچکترین بحثی راجع به اینکه آزادی چیست ، مساوات چیست ، برابری چیست ، پارلمان چیست ، و کلاً الزامات یک حکومت مشروطه چیست ، و نسبت حکومت مشروطه با اندیشه شیعه چیست ، در نگرفته بود.


 

من بحثم این نیست که روشنفکران قبل از این ماجرا درباره اصلاحات صحبت نکرده بودند. چرا، صحبت کرده بودند ولیکن درباره لفظ مشروطه ، قانون اساسی و حقوق مردم هیچ گونه صحبتی نشده بود. بنابراین هنگامی که مشروطیت اتفاق افتاد دو فرمان مشروطیت صادر شد، آن موقع بود که تازه درباره مشروطه اظهار نظر شد، نه روشنفکران ، نه روحانیون هیچ کدام تا دوره اول مجلس یعنی تا به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه هیچ کدام درباره نظام مشروطه صحبت نکرده بودند.


 

شما اگر روزنامه های آن روز را مشاهده فرمایید می بینید که همه هیاهو و همه فحش و ناسزاست . روزنامه مساوات ، صوراسرافیل و... اینها بجای اینکه بحث استدلالی و اقناعی کنند می خواستند حریف را به هر نحو که شده از صحنه خارج بکنند.


 

خیلی ها می گفتند که مشروطیت برای ایران زودرس است و 99 درصد مردم بی سواد بودند، اکثریت مردم ایلات و عشایر و روستایی بودند و واقعاً نمی دانستند مشروطه یعنی چه ، غرب را که ندیده بودند، یک سری از دیوانسالاران غرب را دیده بودند. در منابع هست که در آن دوران برخی فکر می کردند مشروطه یعنی آدم هر چه دلش می خواهد بگوید، شروع کردند، هر کس با هر کس حساب داشت ، به نام مشروطیت تسویه حساب می کرد. این وضعیت موجود ادامه داشت تا خاتمه مجلس اول . وقتی مجلس اول تعطیل شد تنها رساله مستدلی که درباره مشروطه (البته علیه مشروطه ) نوشته شده بود و منافات مشروطه و نظام دین را اثبات می کرد مرحوم شیخ فضل الله نوری نوشته بود. قبل از وی هم فردی به نام سیدنصرالله اخوی که مردی مشهور بود و قانون خانواده را نیز با توجه به مذهب شیعه نوشته در دوران رضاشاه برای اولین بار جزوه ای نوشته بود مبنی بر اینکه مشروطه برای آن است که کشور در برابر اجنبی مصون بماند. بعد از او مرحوم شیخ نوشت بعد از آن خبری نبود تا دوره دوم مشروطه .


 

 


 

¤ از لحاظ زمانی مشروطه به چند دوره تقسیم می شود؟


 

مشروطه را به دو دوره می توان تقسیم نمود: دوره اول مشروطه که از 1285 شمسی تا سال تعطیل مجلس اول یعنی سال 1287 به طول انجامید. یک سال دوران فترت بود. در این دوران در تهران ، تبریز، رشت و دیگر شهرها بین هواداران محمدعلی شاه و مشروطه خواهان درگیری ، دعوا و کشمکش بود.


 

دوره مشروطه دوم از مجلس دوم تیرماه 1288 شمسی (1327 ق ) تا اولتیماتوم روسیه در 1290 شمسی (محرم 1320 قمری ) به طول انجامید. در این زمان نیروهای روسی وارد ایران شدند و مجلس تعطیل گردید تا پایان جنگ جهانی اول .


 

 


 

¤ گروه های اجتماعی ـ سیاسی و رجال سیاسی در قبال مشروطه چه موضعی داشتند و به چه گروه هایی تقسیم می شدند؟


 

اولین برخوردهایی که به طور کاملاً سازمان یافته چه در موافقت و چه در مخالفت با مشروطیت به وجود آمد از سال 1326 ق به بعد شروع شد.


 

در دوره اول ، مشروطه خواهان مواجه بودند با دربار و نظام استبدادی و دعوای اصلی بین استبداد حکومت مرکزی بود و مشروطه کردن حکومت . یعنی طیف های روحانی مثل مرحوم سید عبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی، روشنفکران مثل تقی زاده ، روزنامه نگاران و بسیاری از شاهزادگان و رجال هم با هم یک جهت بودند برای اینکه ریشه استبداد را بکنند، اما وقتی استبداد از بین رفت تعارضات در درون خود مشروطه خواهان شکل گرفت . یعنی برای اولین بار حداقل دو جناح بزرگ و پنج جناح عمده در دوره مشروطه و در بین روحانیون شکل گرفت .


 

نمایندگان اولین گرایش ، مراجع بزرگ مقیم نجف بودند، ملاکاظم خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی که معتقد به مشروطه شدن حکومت و تطبیق مشروطیت و احکام اسلام بودند.


 

جریان دوم گروهی بودند که اعتقاد به مشروطیت به آن شکل مصطلح خود نداشتند و قائل به حکومت اسلامی بودند، مراجع مقیم نجف به هیچ وجه صحبت از پدیده ای به نام حکومت اسلامی نمی کردند، اما شما یک جریانی را می بینید که در کنار آنها و داخل ایران به صراحت از حکومت اسلامی دفاع می کردند و آن فرد هم سید عبدالحسین لاری بود.


 

ایشان در جنوب ایران در منطقه لارستان ، تمبرزد، سرباز می گرفت ، ادارات دولتی را سازماندهی کرد و اسمش را هم حکومت اسلامی لارستان نهاد. وی معتقد بود مشروطه شدن واقعی حکومت این است و مشروطه شدن حکومت یعنی مشروط به اجرای احکام شرع بشود. از ایشان می پرسند، نظر شما درباره قوانین عثمانی و فرانسه چیست ؟می گوید که آنها قانون کفار است وما نباید از آن پیروی کنیم .


 

می پرسد نظرتان درباره مجلس چیست ؟ می گوید اگر منظورتان از مجلس این است که انتخاباتی برگزار شود و یک عده قانونگذاری کنند این خلاف شرع است .


 

قانونگذاری در شرع یعنی اینکه تعدادی از مجتهدین و اگر مجتهدین نبودند، عادل ترین مؤمنان بنشینند دور هم و نظر مشورتی بدهند. این یعنی مشروطه ، یعنی اینکه یک حاکم دینی وجود دارد و این حاکم دینی در رأس این شورای مشورتی هم قرار دارد. مراجع مقیم نجف صراحتاً با این جریان مخالفت می کردند. در مطبوعات آن زمان هم آمده است و می گویند ما تعجب می کنیم از کارهای ایشان ؛ چون ایشان حد جاری می کرد، احکام دینی را اجرا می کرد.


 

جریان سومی هم وجود داشت . این جریان سوم نه تنها مشروطیت را آن چیزی که سید عبدالحسین لاری می گفتند نمی دانست ، بلکه خود را مطیع مراجع نجف تلقی می کرد. ایشان در دوره دوم در مجلس صراحتاً عنوان می کرد غرب علیه عالم اسلامی و بویژه علیه ایران یک جنگ صلیبی را آغاز کرده و صراحتاً از مسأله استعمار یاد می کند و وظیفه یک نظام مشروطه این است که به یک جنگ صلیبی متقابل علیه غربی ها بپردازد (در دفاع از مشروطه )؛ چرا این صحبت را ایشان مطرح می کرد؟به خاطر وجود جریان چهارمی در مشروطیت .


 

جریان چهارمی نیز وجود داشت به نام حزب دموکرات .حزب دموکرات معجونی بود از بعضی روحانیون که معتقد به جدایی دین و سیاست بودند مثل سیدحسین اردبیلی ، تا عده ای از روشنفکران مثل تقی زاده ، یک سری از اتباع بیگانه مثل محمدامین رسول زاده که بعدها جمهوری آذربایجان را تشکیل داد. مثل تعدادی از ارامنه . اینها همه دور هم جمع شده بودند، مثل یک معجون در هم جوشی بود. اینها جمعی را به وجود آورده بودند به نام حزب دموکرات .


 

مهمترین شعارش جدایی دین از سیاست بود و این را صراحتاً عنوان می کردند، یعنی در برابر فرامین مراجع نجف ـ که خودشان هم معتقدند اگر حمایت ایشان نبود مشروطه به پیروزی نمی رسید ـ می گفتند که ما در امور سیاسی تقلید نمی کنیم . اینها از لحاظ اقتصادی معتقد بودند که ایران باید در اقتصاد جهانی ادغام شود. فرض بفرمایید نه تنها سرمایه گذاری خارجی بیاید در ایران سرمایه گذاری بکند، بلکه قوانین عرفی که در اروپا وجود دارد به همان شکل باید در ایران هم جاری و ساری بشود.


 

این گروه برای رسیدن به هدف هر کاری می کردند، از تهدید گرفته تا پخش فحشنامه ، پخش بیانیه هایی که حریف را تهدید می کرد تا ترور. خیلی راحت اسلحه می گرفتند و مخالفان خود را ترور فیزیکی می کردند که یکی از آنها آیت الله سید عبدالله بهبهانی بود. اینها نیمه شب در بالای پشت بام به خاطر هوای گرم نشسته بودند در جمع میهمانان یک عده تروریست قفقازی ریختند و جلوی چشم میهمانان ، سید را به رگبار بستند.


 

در مجلس حاجی آقای شیرازی واکنش نشان می دهد و می گوید رهبران مشروطه را جلوی چشم فرزندانش می کشند و هیچ کس هم صدایش بلند نمی شود.آقای فروغی که جزو همین گروه دموکرات ها بود می گفت که این در دستور جلسه ما نیست ، ما قرار است درباره لایحه چگونگی اخذ مالیات نمک صحبت بکنیم !


 

جناح پنجم هم حزب اعتدالی بود. حزب اعتدالی اعتقادشان حرکت قدم به قدم به سوی غرب بود. ما اگر بخواهیم در نظام جهانی سرمایه داری یکباره ادغام شویم ، غیرممکن است ؛ چون ما از لحاظ فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی با غرب تفاوت داریم . بنابراین مشروطیت یعنی اینکه مرحله به مرحله و گام به گام مردم را با حقوق خودشان آشنا کنیم و نهایت برسیم به آن پیشرفت هایی که در غرب رسیده اند. اینها مهمترین جریانات آن زمان بودند.


 

 


 

¤ در مورد جریان سوم و چهره شاخص آن حاجی آقای شیرازی بیشتر توضیح دهید؟


 

حاجی آقای شیرازی یکی از نمایندگان مجلس دوره دوم بود که از شهر شیراز انتخاب شده بود.
وی در کسوت روحانیت بود و از شاگردان آخوند خراسانی و از دست ایشان درجه اجتهاد گرفته بود، پدر وی تاجر بزرگی بود. او از بدو جوانی به حوزه نجف رفت و در سنین جوانی به درجه اجتهاد رسید. در مجلس دوم علیه ترور سید عبدالله بهبهانی و علیه افراط و تندروی هایی که توسط حزب دموکرات صورت می گرفت اعتراض کرد، به همین دلیل در مجلس سوم در حالی که به نمایندگی انتخاب شده بود، اعتبارنامه اش رد شد. در مجلس چهارم مقارن با وزارت جنگ رضاخان ایشان دوباره وارد مجلس شد. در آنجا علیه نمایندگان مجلس که هوادار رضاخان بودند، نطق افشاگرانه ای کرد و مجلس را ترک نمود و دوباره به شیراز برگشت . در سال 1308 در جریان شورش قشقائیان به طرز مشکوکی کشته شد. علت مرگ وی را اختلافات ملکی دانسته اند، ولی اینگونه نیست ، یعنی اختلافات دوران مشروطیت همچنان استمرار یافت و در دوران رضاخان تسویه حساب ها ادامه داشت و وی نیز در این ماجرا کشته شد.
من در کارهای مقدماتی کتاب بحران مشروطیت در ایران در روزنامه مجلس که متعلق به جناح اعتدالیون بود به مقاله ای برخوردم با عنوان «بیداری عالم اسلام و تجدید جنگ صلیب »، مقاله مشروحی که توسط حاج آقای شیرازی نوشته شده بود.


 

نکته جالب این بود که فردی غرب را برای اولین بار به آن شکل که بود، ترسیم کرده و موضع استعمار را تحلیل کرده است . وی پیشگویی های جالبی دارد و این مقاله را در 1910 میلادی (1289 ش ) نوشته است . در آنجا می گوید در خود غرب اختلاف وجود دارد بر سر اینکه عالم اسلام را چگونه بین خود تقسیم کنند و می گوید شما خواهید دید چگونه بین غربی ها جنگ خواهد شد و چگونه به نام حقوق بشر میلیون ها جوان را قربانی خواهند کرد. این مقاله چهار سال قبل از جنگ جهانی اول نوشته شده است !


 

 


 

¤ در این مقطع انگلیس و جریان های وابسته به آنها در داخل کشور چه اهدافی را دنبال می کردند و آیا می توان باور داشت که آنها به دنبال تحقق مشروطه در ایران بودند؟
قطعاً بسیاری از اینها به دنبال مشروطه نبودند. بسیاری از این گروه ها و رجال سیاسی چه در انگلستان ، چه در ایران و چه در حکومت هند انگلستان به دنبال این بودند که ایران را به نظام جهانی سرمایه داری وصل کنند.


 

برای اینها ایده آل این بود که حکومت قاجار از بین برود، کما اینکه برخی از اینها به این مطلب صراحت داشتند. مهم این نیست که حکومت قاجار را می خواستند عوض کنند، مهم آن است که حکومت دست نشانده ای را می خواستند به روی کار بیاورند، این امر با کودتای سوم اسفند و استقرار حکومت پهلوی شکل گرفت ، یعنی آمدن حکومت پهلوی برخلاف تصوری که وجود دارد محصول تقسیم یک روز و دو روز و یک ماه نبود، یک فرآیندی بود از لحاظ اقتصادی ، سیاسی که از زمان ناصرالدین شاه که اوج دولت قاجار بود آغاز شده بود.


 

جریانات مرموز و نازکی که به ظاهر بی اهمیت بودند از دوران ناصرالدین شاه شکل گرفتند و از لحاظ فکری ، ایدئولوژیک ، سیاسی ، اقتصادی ، جایگاه خود را در کشور باز کردند و مشروطیت یک بهانه ای بود برای انگلیسی ها و اعتقادی نداشتند؛ چون اگر قرار بود ایران مشروطه بشود آن وقت نمایندگان این کشور صدایشان علیه انگلیسی ها بالا می آمد که نفت این کشور را انگلیس دارد غارت می کند در حالی که شما یک کلمه نمی بینید در مذاکرات مجلس که در این باره سخنی گفته شده باشد.


 

در این کشور گرسنگی و فقر آنچنان زیاد بود که به گفته برخی منابع (وزیر مختار آمریکا) به دلیل اینکه انگلیسی‌ها نمی گذاشتند غلات وارد کشور شود، یا اینکه انبارهای غله را در جنگ دوم جهانی می خریدند و احتکار می کردند، انگلیسی ها از یک طرف ، روس ها از یک طرف ، یک سوم جمعیت ایران از گرسنگی و بیماری مردند.


 

اما مورخی دیگر آقای محمدقلی مجد در آمریکا مبتنی بر اسناد موجود در آمریکا و انگلیس ثابت کرده که نصف جمعیت ایران از گرسنگی مردند!


 

خوب اگر مشروطه واقعی وجود داشت صدای مردم بلند می شد که این چه ظلمی است که انگلیسی ها دارند در حق ملت ایران می کنند.


 

در این بین جناحی از مشروطه طلبان وابسته به مافیای بین المللی ایده آلشان ایجاد هرج ومرج در کشور بود، برای اینکه ایده استقرار یک دیکتاتور را توجیه بکنند.


 

مشروطه برای این ایجاد شده بود که مردم از لحاظ سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی رفاه پیدا کنند، اما نتیجه برعکس شد، از لحاظ اجتماعی جامعه دچار هرج ومرج بود، از نظر سیاسی کابینه ها پی درپی سقوط می کردند، از نظر اقتصادی جامعه آنقدر فقیر شده بود که بر روده حیوانات ، زغال و نمک هم مالیات می بستند، اما در همین شرایط انگلیسی ها نفت کشور را غارت می کردند! یعنی انگلیسی ها بهترین شرایطی که می توانستند منابع کشور را غارت کنند، در پیش رو داشتند، اما وقتی انقلاب روسیه اتفاق افتاد و روس ها بعد از انقلاب ، قراردادهای استعماری دوره تزارها را یکطرفه ملغی کردند، انگلیسی ها تمام جاهایی که روس ها تخلیه می کردند، آنها را هم گرفتند.


 

از این بعد ایده انگلیسی ها این بود که حکومتی وابسته بر روی کار آید، در دوران هرج ومرج می خواستند روس ها را از صحنه ایران خارج کنند، بعد از خروج روس ها می خواستند که ایران را کامل ببلعند، یعنی آن نظریه ای که در دوران ناصرالدین شاه وجود داشت ، با آمدن رضا پهلوی محقق گردید و تعجب این است که عده ای از مورخین خارج و داخل کشور می گویند با آمدن رضا شاه مشروطیت محقق شد. رضا شاهی که به مجلس می گفت طویله ! و این از طنزهای تاریخ است که برخی مدعی اند با آمدن رضاشاه آرمان های مشروطیت محقق شد!


 

 


 

¤ انگلیسی ها برای نفوذ در ایران از چه روش هایی بهره می جستند؟


 

انگلیسی ها از همان دوره ناصرالدین شاه از انواع و اقسام روش ها برای تحکیم نفوذشان در ایران استفاده می کردند، اولاً بر روی برخی خاندان های بخصوص سرمایه گذاری می کردند، در شرق ، غرب ، جنوب و حتی شمال کشور. شمال کشور به طور سنتی حوزه نفوذ روس ها بود، اما از طریق خاندان های بخصوصی در آنجا نفوذ داشتند.
مکانیزم دوم از طریق یک سری دیوانسالارها و عوامل اجرایی و اداری حکومت بود.


 

طریق سوم در آستانه مشروطیت از طریق انجمن های سری بود. بسیاری از هواداران انگلیس در انجمن های سری جمع شده بودند و اینها که در این انجمن ها بودند، بعدها لژهای فراماسونری را تشکیل دادند.
در این انجمن ها سری انواع و اقسام آدم ها دیده می شوند؛ از مأمورین امنیتی انگلستان مثل اردشیر ریپورتر تا بهائیان ، تا افرادی چون ابوالفتح زاده ، منشی زاده ، همان هایی که بعدها کمیته مجازات را در کشور ایجاد کردند و افرادی چون حکیم الملک ، تقی زاده و... که بسیاری از اینها اصلاً اتباع خارجی بودند، مانند وحیدالملک شیبانی که اصلاً تبعه انگلیس بود، حسینقلی خان نواب اصلاً تبعه ایران نبود، خاندان نواب تمامشان برای انگلیسی ها کار می کردند. برادر وی معاون جرج سیدنی چرچیل بود، که در همین سفارت انگلیس دبیر امور شرقی بود و دبیر امور شرقی ، مسائل اطلاعاتی و امنیتی را انجام می داد. عباس قلی خان نواب که برادر حسین قلی خان است و بعدها وزیر خارجه شد، یکی از تصمیم گیرندگان مهم جریانات مشروطه بود و بسیاری از ارباب جراید که افراد بسیار مشکوک و مرموزی بودند، روی اینها سرمایه گذاری می کردند.


 

یک سری محافل به خصوصی را تشکیل می دادند که کار اینها تنها پخش شبنامه و ایجاد رعب و وحشت در توده های مردم بود. برجسته ترین این لژها فراماسونری بیداری ایرانیان بود. لژ بیداری ایران ، لژ مادر بود و مابقی لژها که بیرون آمدند از درون این لژ شکل گرفتند.


 

نکته دیگر اینکه انگلیسی ها مدعی اند «ما منافع دائم داریم ، دوست دائم نداریم » به عنوان مثال با اینکه به شیخ خزعل مدال داده بودند و شیخ خزعل از منافع امپراتوری بریتانیا در خوزستان حمایت می کرد، یعنی کشتی های انگلیسی وقتی از آنجا رد می شدند، احترام نظامی می گذاشتند برای شیخ خزعل ، اما خیلی راحت وقتی رضاخان آمد، شیخ خزعل را قربانی کردند، یا برخی از سران قبائل بختیاری مثل سردار اسعد، صمصام السلطنه ، محتشم السطنه ... اینها از دوره محمدشاه قاجار یعنی قبل از ناصرالدین شاه ، دوره پدر ناصرالدین شاه بر روی اینها سرمایه گذاری کرده بودند، انگلیسی ها عجله نمی کنند، خیلی آرام ، در یک پروسه طولانی اقدامات خود را پیگیری می کنند و در همین راستا است که خیلی از اسناد انگلستان ، حتی اسناد 200 سال پیش آنها نیز سری محسوب می شود.



نگار شده در برچسب:چگونگي ايجاد مشروطيت, هنگام بوسيله سرزمين پارسيان| |